مطیع فرض نشدن مخاطب، در جملات خبری به‌کاررفته در مقام انشای طلب

صور متصور برای کاربست جملات خبری به داعی بعث

در تحلیل جملات خبری مورد بحث، چند صورت قابل تصویر است:

  • صورت نخست آن است که متکلم، مخاطب را مطیع فرض کرده و با فرض مطیع بودنش می‌گوید: «تعید».
  • صورت دوم آن است که مطیع بودن مخاطب به صورت جمله شرطیه ملاحظه شود: «إن کنت عبداً مطیعاً، فتعید».
  • صورت سوم آن است که «تعید» مجازاً در معنای «أعِد» به کار برود. البته مقصود از «أعِد» آن است که به داعی طلب حقیقی باشد نه به داعی تعجیز و مانند آن؛ چون همانطور که پیشتر گوشزد نمودیم، جملات خبری، تنها در صورتی می‌توانند جایگزین صیغه امر شوند که مقصود از صیغه امر، طلب حقیقی باشد نه تعجیز و مانند آن.

به نظر می‌رسد هر سه صورت به لحاظ قواعد زبانی، صحیح هستند ولی باید دید کدامین صورت، واقعیت دارد. :thinking:

بررسی صورت اول و تناقض با فرض عدم اطاعت :prohibited:

اگر جملات خبری مورد بحث را ذیل صورت اول قرار دهیم و بگوییم متکلم، مخاطب را مطیع فرض کرده، لازمه‌اش آن است که نتوانیم مخاطب را عاصی فرض کنیم چون فرض مطیع بودن با فرض عاصی بودن، منافات دارد.

حال وقتی در یک روایت، پس از آن‌که راوی از وظیفه خود به هنگام مس میت پرسش می‌کند، حضرت می‌فرمایند «تغتسل»، آیا می‌توان پس از «تغتسل» فرض عدم اغتسال را مطرح کرد و گفت «تغتسل، و إن لم تغتسل عذبتک». در این فرض، از آن‌رو که سائل در سوال خود، خودش را مطیع فرض کرده است، در پاسخ به این سوال نمی‌توان فرض عدم اطاعت را مطرح کرد. فضای سوال سائل آن است که من میت را مس کرده‌ام حال می‌خواهم وظیفه خود را بدانم تا بدان عمل کنم. در این فضا، مطیع بودن سائل و این‌که هدفش اطاعت فرمان است، در سوال مفروغ‌عنه است در نتیجه اگر مجیب، پس از آن‌که گفت «تغتسل»، از فرض عدم اطاعت سخن بگوید، نوعی تناقض صدر و ذیل در کلام احساس می‌شود. وقتی در سوال سائل و پاسخ امام، مطیع بودن فرض شد، در ادامه نمی‌توان فرض عدم اطاعت را مطرح کرد.

بله؛ اگر پاسخ امام، «اغتسل» بود، در آن فرض نشده بود که سائل، مطیع است، لذا این امکان وجود داشت که در ادامه، فرض عدم اطاعت را مطرح کند و از عذاب جهنم سخن به میان آورد.

این تقریب را می‌توان برای اثبات این نکته آورد که مفاد «تغتسل» با مفاد «اغتسل» فرق دارد چون در «تغتسل» مطیع بودن مخاطب مفروض دانسته شده ولی در «اغتسل» چنین فرضی وجود ندارد.

لازم به ذکر است، اگر جملات خبری مورد بحث را ذیل صورت اول درج نمودیم و گفتیم متکلم، مخاطب را مطیع فرض کرده، لازمه‌اش آن است که نتواند پیش از «تغتسل»، مطیع بودن مخاطب را در قالب جمله شرطیه بیان کند و بگوید «إن کنت مطیعاً، فتغتسل». علت نادرستی این جمله آن است که «إن کنت مطیعاً» به معنای آن است که متکلم، مخاطب را لا بشرط از اطاعت و عصیان در نظر گرفته است، وقتی چنین شد دیگر نمی‌تواند مطیع بودن را مفروض‌الوجود انگاشته و «تغتسل» را بیان کند. «إن کنت مطیعاً» معنایش آن است که مخاطب، می‌تواند مطیع باشد و می‌تواند عاصی باشد؛ وقتی چنین شد دیگر نمی‌توان مطیع بودنش را مفروغ‌عنه انگاشت.

بررسی استعمالات عرفی و نفی انحصار در صورت اول :speaking_head:

ولی با در نظر گرفتن استعمالات جمله خبری در زبان فارسی که فکر می‌کنم با زبان عربی نیز تفاوتی ندارد، به نظر می‌رسد جملات خبری مورد بحث، همواره ذیل صورت اول قرار نمی‌گیرند. یعنی همواره چنین نیست که مطیع بودن مخاطب، مفروض انگاشته شود.

برای مثال، پدری را در نظر بگیرید که به فرزندش می‌گوید: «ساعت 5 نزد من می‌آیی؛ مراقب باش فراموش نکنی». در این عبارت، اگر پدر، تحقق مجیء فرزندش را مفروغ‌عنه انگاشته باشد، دیگر نمی‌تواند از فراموشی فرزندش سخن بگوید. این مثال عرفی، گویای آن است که در برخی موارد، «می‌آیی» به معنای «بیا» است که در آن، آمدن فرزند، مفروغ‌عنه انگاشته نشده است. علت آن‌که می‌توان از فراموشی فرزند سخن گفت، آن است که تحقق مجیء توسط فرزند، مفروغ‌عنه انگاشته نشده است. بدین ترتیب، «می‌آیی» به معنای «بیا» است که لا بشرط از تحقق و عدم تحقق مجیء است.

همچنین در برخی مثال‌های عرفی دیده می‌شود، پس از جمله خبری، آن مطلب مورد تاکید متکلم قرار می‌گیرد. تاکید کردن متکلم تنها در صورتی صحیح است که تحقق مطلوب در نظرش مفروغ‌عنه انگاشته نشده باشد.

گفتنی است، گاهی هدف از تاکید، آن است که من دروغ نمی‌گویم؛ در این فرض، هدف از تاکید، آن است که متکلم می‌خواهد بر راست‌گو بودن خود پافشاری کند. ولی گاهی هدف از تاکید، اصرار بر راست‌گو بودن نیست، بلکه به جهت آن‌که آن شیء از اختیار متکلم خارج است لذا ممکن است تحقق پیدا کند و ممکن است تحقق پیدا نکند. برای مثال، پدری که به فرزندش می‌گوید «ساعت ۵ نزد من می‌آیی، حتماً هم می‌آیی» مقصودش آن است که حتماً بیا. در این مثال، پدر، تحقق مجیء فرزند را لا بشرط از وجود و عدم در نظر گرفته است، لذا بر آن تاکید می‌کند تا توسط فرزند موجود شود. این مثال عرفی نیز گواه بر آن است که «می‌آیی» به معنای «بیا» است چون «بیا» لا بشرط از آن است که فرزند بیاید یا نیاید و از همین‌روست که پدر تاکید می‌کند که حتماً بیا.

تفاوت مراد استعمالی و مراد جدی در دو جمله «بیا» و «می‌آیی» :thinking::red_question_mark:

البته، این مطلب نیازمند تامل است که وقتی «می‌آیی» در معنای «بیا» به کار رفت، تفاوتشان در مراد استعمالی چیست؟ آیا در مرحله مراد استعمالی بین اینها تفاوت وجود دارد یا خیر؟ ممکن است بگوییم هر چند «می‌آیی» به لحاظ مراد استعمالی به معنای اخبار از تحقق مجیء است، ولی مراد جدی متکلم آن است که مخاطب را بعث کند؛ و اساساً ممکن است مراد استعمالی با واقع مطابق نباشد بلکه مقدمه باشد برای بیان مطلوبیت آمدن. پس این‌که بعث و طلب، مدلول استعمالی کلام است یا مدلول جدی کلام است، بحث دیگری است که جداگانه باید مورد بررسی قرار گیرد. ولی به نظر می‌رسد یک نوع بعث که ملازم با تحقق مبعوث‌الیه نیست در اینجا وجود دارد.

موارد مفروض بودن امتثال در سوال و پاسخ :handshake:

بله، گاهی خود مخاطب انجام عمل را مفروغ‌عنه قرار داده و پرسش می‌کند؛ همانند شخصی که قصد دارد به حرم حضرت معصومه سلام الله علیها مشرف شود ولی آدرس حرم را نمی‌داند. وقتی از آدرس حرم سوال می‌کند، متکلم به وی می‌گوید: «از این سمت می‌روی، سپس از آن سمت می‌روی». در اینجا، آنچه در میان مخاطب و متکلم مفروض دانسته شده، آن است که مخاطب بنا دارد به حرم برود و ممتثل است لذا تعبیر «از این سمت می‌روی، سپس از آن سمت می‌روی» به معنای «برو» نیست بلکه به معنای اخبار از محقق نمودن عمل توسط مخاطبی است که ممتثل بودنش مفروض است.

تفاوت دلالت «اغتسل» و «تغتسل» و نکته پایانی :sparkles:

بین موارد مختلف، فرق است. گاهی قرائنی در کلام وجود دارد که نشان می‌دهد ممتثل بودن مخاطب، مفروغ‌عنه است، و گاهی چنین نیست. در هر صورت به باور ما، آکد دانستن دلالت جمله خبری بر وجوب، کاملاً خلاف وجدان است، بلکه خیلی اوقات وقتی از تعبیر «إغتسل» استفاده می‌کنیم، گویا یک نوع اعمال مولویت و بزرگی در آن نهفته است، و مخاطب لا بشرط از امتثال و عصیان در نظر گرفته شده است؛ بر خلاف «تغتسل» که اگر ممتثل بودن مخاطب در آن مفروض باشد، با نوعی ادب همراه است و گویا متکلم، در مقابل مخاطب ادب نموده و حالت عصیان را در حق وی محتمل ندانسته است.


:books: جلسه ۲۸ مورخ ۲ آبان ۱۴۰۳