با توجه به اینکه سلسله مطالب مربوط به قیام زید در صفحه پیشین شلوغ و مخلوط به مباحث دیگر شد، صفحه جدیدی احداث کردم.
اول از همه متن دقیقی که جناب آقای رفاهی در انتها بیان نمودند که برای شروع این صفحه ارسال می شود:
ادعا این است که با توجه به این که از میان شیعیان، تنها یک نفر (سلیمان بن خالد) در قیام زید همراهی کرده است و آن یک نفر هم بعدا توبه کرده، صدور چنین کلامی (ویل لمن سمع واعیته فلم یجبه) از امام علیه السلام قابل التزام نیست اگر چنین کلامی، در صدد ترغیب جدی به همراهی با زید صادر شده باشد (چنانکه به همین جهت، این حدیث مطرح شد)
اما این که از میان شیعیان، تنها سلیمان بن خالد با زید خروج کرده است، مستندش کلام نجاشی و شیخ طوسی در ترجمه ی اوست:
"و خرج مع زيد و لم يخرج معه من أصحاب أبي جعفر عليه السلام غيره فقطعت يده"
“خرج مع زيد فقطعت إصبعه معه و لم يخرج من أصحاب أبي جعفر عليه السلام غيره”
و مستند توبه ی او، رجال برقی است:
“كان خرج مع زيد بن علي فأفلت و في كتاب سعد: أنه خرج مع زيد فأفلت فمن الله عليه و تاب و رجع بعده”
اما گزارش هایی که آقای محمد حسین نقل کردند، نه تنها این ادعا را رد نمی کند، بلکه اتفاقا تایید می کند. اما گزارشی که از البدایه و النهایه آورده اند، از همان گزارش مشخص است که در شرف خروج زید، وقتی شیعیان نظر زید را درباره ابوبکر و عمر جویا می شوند از او کناره می گیرند و بیعتشان را نقض می کنند و زید را در خروج، همراهی نمی کنند. آقای محمد حسین این را به عنوان شاهد بیعت شیعه با زید آورده اند در حالی که بحث در همراهی شیعه با زید در خروج بود نه بیعتی که پیش از خروج، آن را بشکنند!
در ادامه ی گزارشی که از ابن خلدون آورده اند هم به همین مطلب اشاره شده:
“فمنهم الإمامية القائلون بوصيّة النبيّ صلى الله عليه وسلم لعليّ بالإمامة، ويسمّونه الوصيّ بذلك، ويتبرءون من الشيخين لما منعوه حقه بزعمهم، وخاصموا زيدا بذلك حين دعا بالكوفة”
در ادامه ی گزارش منقول از طبری نیز همین مطلب آورده شده و البته با تتمه ای جالب توجه:
ففارقوه ونكثوا بيعته، وقالوا: سبق الإمام- وكانوا يزعمون أن أبا جعفر محمد بْن علي أخا زيد بْن علي هو الإمام، وكان قد هلك يومئذ- وكان ابنه جعفر بْن محمد حيا، فقالوا: جعفر امامنا اليوم بعد أبيه، وهو أحق بالأمر بعد أبيه، ولا نتبع زيد بْن علي فليس بإمام فسماهم زيد الرافضة.
هر چند که طبری در ادامه ادعا می کند که شیعیان، امری از ناحیه ی امام داشته اند که با زید بیعت کنند چرا که هو والله أفضلنا وسيدنا وخيرنا
اما مشخص است که صدور چنین مطلبی از امام صادق علیه السلام چه از نظر تاریخی و چه از نظر کلامی قابل قبول نیست.
گزارش مربوط به عمار ساباطی هم مشخص است که ربطی به همراهی عمار با زید در خروج ندارد.
دیدگاه ائمه(ع) درباره شخصیت و قیام زید بنعلی (بر اساس سیر و بستر تاریخی مناسبات زید بنعلی و پیشوایان امامیه (ع))
نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
روح الله توحیدی نیا
دانشپژوه حوزه علمیه قم و دانشجوی دکتری رشته تاریخ اسلام دانشگاه تهران
چکیده
قیام زید بنعلی (م121ق) از جهت زمینهها، عوامل، ابعاد، نتیجه و پیامدهایش از موضوعات تاریخی پر ابهام است. یکی از ابعاد این موضوع، که همچنان مورد بحث محققان است، چگونگی مناسبات زید بنعلی با پیشوایان امامیه و ماهیت عقیده و عمل وی در این روابط است. نگارنده معتقد است آنچه موجب پراکندگی نظرات و ابهام در این موضوع شده، کمتوجهی به سیر تاریخی روابط و بستر سیاسی رخدادها و نگاه یکجانبه به اصالت اخبار است. از این رو در این مقاله روابط زید بنعلی به طور جداگانه با سه امام همدروهاش، یعنی امام سجاد (ع) و امام باقر (ع) و امام صادق (ع)، بررسی میشود. نتایج تحقیق در این مطالعه بسترشناسانه نشان از سیر ناهمگون و نزولی تعاملات زید با رهبران امامیه و تأثیر شرایط سیاسی موجود در واکنشها و فرمایشات ائمه (ع) در تمجید زید بنعلی و قیام او دارد؛ موضوعی که قائلان به تأیید قیام زید از سوی ائمه (ع) به آن توجه نکردهاند.
بسم الله الرحمن الرحیم چرا قیام زید نمی تواند مشروع باشد؟/1
در مورد زید بن علی بن الحسین (علیهما السلام) در این ارائه توضیح داده شد که بر اساس شواهد تاریخی قیام او نمی تواند مورد تأیید باشد.
خلاصه ای از این دلایل چنین است:
اعتقاد شخص زید واقعا دانسته نیست، معمولا تلاش می کنند روایات مدح وی را پر رنگ کنند؛ اما در مقابل، غیر از ادّعاهایی که در کتب زیدیه به او نسبت می دهند، روایات انحراف وی هم قابل توجه بوده و در کتب معتبر نقل شده است. طبیعتا وقتی فرقه ای به فردی منتسب می شود، لازمست ارتباطی بین عقائد او با اصحاب و اطرافیانش باشد که موجب شکل گیری یک مذهب مستقلّ در ادامه می شود.
یک نمونه ی مهم، روایت کتاب کافی در گفتگوی میان زید و امام باقر علیه السلام است. در این جلسه زید نامه های کوفیان را که از او درخواست قیام کرده بودند به امام باقر علیه السلام نشان می دهد. امام علیه السلام ضمن تأکید بر این که وجوب اطاعت تنها برای یک نفر از اهل بیت علیهم السلام است، وی را از عجله کردن باز می دارند. در اینجا زید خشمناک شده و می گوید:
لیس الإمام منا من جلس فی بیته و أرخى ستره و ثبط عن الجهاد؛ و لکن الإمام منا من منع حوزته و جاهد فی سبیل الله حق جهاده و دفع عن رعیته و ذب عن حریمه!
امام نمی شود خانه نشین باشد، بلکه باید در راه خدا جهاد و از مردم دفاع کند.
در ادامه امام علیه السلام او را اندرز می دهند که به خود نسبتی خلاف آنچه شارع معین نموده، ندهد. (کافی 1/357)
نمونه دیگر روایت نعمانی است: أخبرنا أحمد بن محمد بن سعید قال حدثنا القاسم بن محمد بن الحسن بن حازم قال حدثنا عبیس بن هشام عن عبد الله بن جبلة عن علی بن أبی المغیرة عن أبی الصباح قال: دخلت على أبی عبد الله ع فقال لی ما وراءک؟ فقلت: سرور من {نسخه ديگر: شرّ ورائي} عمک زید خرج یزعم أنه ابن سبیة و هو قائم هذه الأمة و أنه ابن خیرة الإماء؟ فقال:« کذب لیس هو کما قال؛ إن خرج قُتِل». (الغیبة للنعمانی/229)
نعمانی از ابى الصباح نقل کرده که گفت:
بخدمت ابى عبد الله (امام صادق) علیه السلام رسیدم، بمن فرمود: چه خبر؟
عرض کردم: مردم به عمویتان زید خوشحالند که خروج کرده و گمان میکند که او فرزند کنیز و قائم این امت و فرزند برگزیده کنیزان است. فرمود: «دروغ میپندارد، او آنچه گفته نیست. اگر خروج کند کشته خواهد شد».
همچنین از مناظرات اصحاب با زید، که بعضی به سند صحیح نقل شده و در ادامه بیان می کنیم ان شاء الله، تلقّی نادرست او از امامت دانسته می شود. مثلاً در گفتگوی ابو الصباح کنانی با وی آمده است:
فقلت له: یا أبا الحسین، بلغنی أنک قلت الأئمة أربعة ثلاثة مضوا و الرابع هو القائم!؟ قال زید: هکذا قلت…
این نوشته نمی خواهد انحراف زید را به صرف چند نقل ثابت کند؛ چرا که در مقابل روایاتی رسیده که بیانگر اعتقاد صحیح وی و تخطئه ی قیام اوست؛ اما در هر صورت تردید جدّی در درستی اعتقادات زید وجود دارد. هر چند ممکن است برای او دو دوره ی فکری قائل شویم.
چرا قیام زید نمی تواند مشروع باشد؟/۲
(مناظرات اصحاب با زيد)
دلیل روشن دیگری که به خوبی نارضایتی امام صادق علیه السلام از قیام زید را نشان می دهد، اینست که اصحاب نزدیک ایشان در این قیام شرکت نکردند؛ بلکه نقل های مختلفی از مناظرات و بحثهای آنان با خود زید و یاران او رسیده است که در برخی از این نقل ها، امام صادق علیه السلام از شاگرد خود تقدیر هم فرموده اند.
عجیب این جاست که گروهی تلاش می کنند یک فعالیت سیاسی سرّی برای امام علیه السلام فرض کنند که هم در پی حکومت بوده و هم از قیامها پشتیبانی می کرده است! آیا معقول است خود یاران نزدیک ایشان که پیوسته از سفره ی دانششان بهره می بردند، خبری از این مطلب نداشته باشند، و بعد از هزار و اندی سال این سرّ مگو توسط افرادی که تنها اطلاعشان از تاریخ آن عصر گزارش هایی از لابلای کتب است، افشا گشته باشد؟!
جالب اینجاست که این افراد حرکت مبارزاتی را یک اصل اساسی در مکتب اسلام می شمارند، و از طرفی تمام گزارش های نهی از قیام و تخطئه ی قیام کنندگان را به عنوان تقیّه کنار می گذارند.
سؤال اینجاست که آیا فروع دین در نظر شارع اهمیت بیشتری دارد یا اصول آن؟ چطور می توان تصور کرد امامان شیعه علیهم السلام با آن فضای اختناق شدید در عین حال توانستند احکام فقهی و اصول کلامی مخالف مکتب عامه را به شاگردان خود برسانند، اما در رساندن مطلب اساسی تر کوتاهی کردند!؟ به روشنی کمتر مطلبی را همچون برائت از شیخین و ارتداد صحابه می توان یافت که مورد حساسیت شدید دستگاه حکومتی بوده است؛ اما به قدری در این موضوع روایات صحیحه وارد شده که تکلیف هر شیعه ای را روشن میکند. البته در موقعیت لازم تقیّه را هم رعایت می کردند، اما اصحاب به خوبی در می یافتند که سخن از جهت تقیّه صادر شده است.
روایات شیعه، به خوبی گواه بر این است که اصحاب با روشنگری های ائمه علیهم السلام، نادرستی قیام زید را دریافته و با صلابت از او انتقاد می کردند. متن کامل عربی و ارجاعات بيشتر این مناظرات را در فایل زير جمع آوری کرده ام.
( 8). باب 25- فيه« 7» أحاديث.
( 9). خ ل« بني العباس».
( 1). أي زيد بن عليّ بن الحسين عليهما السلام.
( 2). أي دعا الناس بان يرضوا بامام من آل محمّد صلوات اللّه عليهم و لا يدعو لنفسه.
( 3). الكناسة بالضم: موضع الزبالة و اسم محلة بالكوفة.
( 4). الواعية: الصراخ و الصوت كما في القاموس. و في بعض النسخ الخطية:« داعيته».
( 5). و في النسخة المطبوعة الجديدة:« زيد بن عليّ عليه السلام».
( 6). الحجّ. الآية 78.
( 7). أي من غير حديث الرضا عليه السلام.
( 8). خ ل« القاضي و» قد مر ان الصواب ما في المتن. فراجع« ص 142».
( 4). و في نسخة:« الحسن».
( 5). خيثم بالخاء المعجمة و الثاء المثلثة بعد الياء المنقطة تحتها نقطتين.
( 6). معمر على زنة مصدر: اسم رجل. و المعمر أيضا المنزل الواسع.
( 7). خ ل« كنا جالسا».
( 1). العضادة بالكسر: جانب العتبة من الباب.
( 2). خ ل« ما يحملك».
( 3). خ ل« يا ليته حسدا».
( 4). خ ل« ينشأ».
( 1). و في نسخة:« الحسن».
( 2). و في بعض النسخ الخطية:« الحسين».
( 3). خ ل« عبد الرحمن».
( 4). خ« مضى و اللّه عمى شهيدا».
( 5). النبط و النبيط: قوم ينزلون بالبطائح بين العراقين.
( 6). و في نسخة:« لا اخبرنه».
( 7). خ« لى».
( 1). و في نسخة:« على ديباجتى خده».
( 2). خ ل« فقلت».
( 3). خ« فى دمائهم».
( 4). خ ل« مضى و اللّه زيد عمى و أصحابه شهداء».
عجيبست نمی دانم در مسأله ی قیام زید چند بار این مسائل مطرح و گفتگو شده اما همچنان جوابها تکرار می شود.
برادر عزیز، شما حتما خیلی خوب می دانید صرف روایت و نقل قول ردیف کردن چیزی را ثابت نمی کند.
باید با معیارهای حدیثی، رجالی و تاریخی سنجیده شود.
نوشته اید: “در مورد قیام زید دو طایفه روایت وجود دارد لذا این شیوه ی درستی نیست که فقط یک طایفه را بفرمایید و نتیجه گیری کنید باید بین روایات جمع شود”
بنده هنوز وارد طوایف روایات نشدم و اصلا در مقام جمع نبودم. اگر دقیق می خواندید تصریح کردم که: این نوشته نمی خواهد انحراف زید را به صرف چند نقل ثابت کند…
اما در مورد دیدگاه اصحاب نسبت به زید طوائفی در کار نیست و مسأله واضحست.
باز هم تکرار می کنم مهم در مسأله ی قیام زید اینست که اصحاب و خواصّ امام باقر و امام صادق علیهما السلام به روشنی در مقابل قیام زید بوده و حتی با وی مناظره می کردند. این مسأله مورد اتفاق و از واضحات تاریخی و حدیثی هست و به اسانید مختلف که برخی صحیح هم هستند نقل شده و اضافه کرده اند که تعدادی از این مناظرات مورد تأیید امام علیه السلام نیز قرار گرفته است.
از جهت تاریخی و رجالی امکان ندارد فردی از خاندان امام علیه السلام قیام کند، اصحاب خاص امام علیه السلام او را تنها بگذارند و بعد کشته شود و این افراد خیلی راحت همچنان در محضر امام علیه السلام رفت و آمد داشته و بلکه از آنها تمجید شود که زید را کوبانده اند!!
در مجموع روایات ذمّ زید یا قیام وی توسط بزرگان اصحاب و در کتب معتبر نقل شده در حالیکه عمده ی روایات تعریف او نه در کتب معتبره هست و نه اسناد قابل توجهی دارد. دقت نمودید این نقل های شما حتی یک سند معتبر نداشت؟
مسلما گروه هایی طرفدار زیدیه هم بودند که تلاش می کردند خود را مشروع و مورد تأیید ائمه علیهم السلام نشان دهند و در این راه ابایی از جعل و تحریف نداشتند. شما نگاهی به کتب زیدیه بیندازید برایتان معلوم می شود علیه شیعیان امامی هم روایت ساخته اند!
این که مشخص بود بحث در قیام زید است نه انحراف غیر قیام جالب است که می فرمایید اگر دقت می کردید…
برای بنده هم عجیب است که وقتی شما سه گزارش پشت سر هم ردیف می کنید بدون بررسی رجالی و حدیثی نتیجه ی مطلوب حاصل می شود و آن وقت طرف مقابل فقط متهم می شود به لیست کردن.!! بائکم تجر و بائی لا تجر؟!!
سابق هم در پاسخ آقای رفاهی عرض کردم اینکه حضرت خواص خود را به این سمت روانه نکردند کشف از عدم مشروعیت قیام نمی کند چون ممکن است حضرت تبیین اصل معارف شیعی را به وسیله ی شاگردان مهم تر از قیام می دانستند اما اگر کسی هم قیام می کرد او را غیر مشروع نمی دانستند.احتمال این معنا هم ملازمه ی شما را مخدوش می کند
مگر نقلی که شما از کافی آوردید که مناظره ی زید با امام باقر بود سند درستی داشت؟لطفا روایات مورد تمسک خود را هم بررسی رجالی و حدیثی بفرمایید
.به این نکته هم دقت بفرمایید صدوق می گوید من می خواهم نظر امامیه را راجع به زید مطرح کنم این کم مطلبی نیست نظر فرقه ی امامیه را بزرگ طایفه ی تبیین کرده اگر این مقدار نظر اصحاب برای شما مهم هست نظر بزرگان طایفه هم مهم است.
این احتمال که روایاتی جعل شده باشد در طرف مقابل هم هست برای تخریب زید روایت جعل شود که احدی نتواند دیگر مقابل بنی امیه و بنی عباس اعتراض کند.
نکته ی مهمی که در مورد قیام زید مطرح شده لو ظفر لوفی الینا هست همین نکته می تواند کشف کند که اگر قیامی صورت بگیرد و به دنبال این باشد که تماما فرمایشات اهل بیت را در خارج محقق سازد روایات کل رایه قبل قیام القائم شامل حالش نمی شود.
علی ای حال بنده مصر بر یک طرف نیستم و هنوزبه جمع بندی نرسیدم و در مقام بحث هستم اما این رویه ی شما را راجع به قیام زید نمی پسندم که فقط یک طرفه روایات را می آورید بعد هم می فرمایید من در مقام جمع آوری نیستم.همیشه در بحثهای با شما دیدم روایات ذامه را می آورید حالا این طور می فرمایید.حمل به صحت می کنیم…
این که مشخص بود بحث در قیام زید است نه انحراف غیر قیام جالب است که می فرمایید اگر دقت می کردید…
از کجا مشخص شد؟ بنده اصلا این بحث را در بخش (بررسی راویان) ذکر کردم و تیتر بحث هم نوشته شده (شخصیت و قیام زید)، مسلما تعیبن کننده ی موضوع هر بحثی شروع کننده ی آنست. اصلا بحث مشروعیّت قیام هم نبوده و نمی دانم چرا به حدیث (کلّ رایة) و… پرداختید
برای بنده هم عجیب است که وقتی شما سه گزارش پشت سر هم ردیف می کنید بدون بررسی رجالی و حدیثی نتیجه ی مطلوب حاصل می شود و آن وقت طرف مقابل فقط متهم می شود به لیست کردن.!! بائکم تجر و بائی لا تجر؟!!
خواهشمندم ترتیب مباحث را از ابتدا ملاحظه بفرمایید، بنده اول بحث اعتقاد زید و روشن نبودن مطلب را عرض کردم بدون جزم به یکطرف.
سپس بحث دیدگاه اصحاب شد. در این زمینه عرض کردم مطلب همراهی نکردن اصحاب روشن است، و وقتی مساله اینقدر واضح باشد نیاز به بررسی های رجالی نیست (هرچند اگر فایل پیوست مناظرات را مطالعه بفرمایید می بینید که مثلا نقل مؤمن الطاق سند صحیح دارد)؛ در خصوص این بحث هم معارضی ذکر نکردید که نشان دهد اصحاب با زید همراه بوده اند و چنین چیزی هم یافت نخواهید کرد. بعد از این شاکی هستید که چرا فقط روایات ذامّه را می آورم! از خودم که نمی توانم روایت بتراشم!
همچنین بنده ابتدا مقاله اقای توحیدی نیا را فرستادم که نیاز مجددی به ذکر شواهد نباشد. در همانجا نظر شیخ صدوق را نقد کرده و احتمال می دهد به علت تمایلات زیدی صاحب بن عباد ایشان قدری مماشات کرده. در هر صورت نظر یک محدّث که بیش از دو قرن بعد مطرح کرده در قبال نظر اصحاب جلیل القدری که مورد امضای ائمه معصومین علیهم السلام بودند قابل مقایسه نیست.
در کلام پیشین از روانه نکردن اصحاب برای قیام چیزی استفاده نکردم که بخواهید در پی عدم ملازمه باشید؛
بلکه عین آنچه عرض کردم و ناچارم تکرار کنم این بود:
“مهم در مسأله ی قیام زید اینست که اصحاب و خواصّ امام باقر و امام صادق علیهما السلام به روشنی در مقابل قیام زید بوده و حتی با وی مناظره می کردند. این مسأله مورد اتفاق و از واضحات تاریخی و حدیثی هست و به اسانید مختلف که برخی صحیح هم هستند نقل شده و اضافه کرده اند که تعدادی از این مناظرات مورد تأیید امام علیه السلام نیز قرار گرفته است.”
وقتی شاگردان امام صادق علیه السلام با زید مناظره کرده، و جوابی برایش نگذاشته اند بعد امام صادق علیه السلام هم بفرماید: «أخذته من بين يديه و من خلفه، و عن يمينه و عن شماله ، و من فوق رأسه و من تحت قدميه، و لم تترك له مسلكا يسلكه» (حدیث اول فایل مناظرات به سند صحیح)، این یعنی صرفاً هرکسی وظیفه ای دارد؟!
ضمنا بنده حکم قطعی به جعلی بودن نکردم، از جهت این بود که باید به اسناد و نحوه ی انتقال احادیث توجه داشت. عرض کردم رجال احادیثی که ذکر کردید قابل اعتنا نیستند، در حالیکه رجال احادیثی که بنده ذکر کردم از بزرگان هستند و احتمال جعل در آنان نمی رود.
در مورد شخصیت جناب زید مناسب بود که اشارهای هم به ترجمهی زید از کتب رجالی شود:
رجال ابن داود /الجزء الأول من…/باب الزاء المعجمة/ ص 164
653 - زيد بن علي بن الحسين: ين قر ق قتل سنة إحدى و عشرين و مائة و له اثنان و أربعون سنة. شهد له الصادق عليه السلام بالوفاء و ترحم عليه.
به نظر میرسد که داوری ابن داود (رجالی قرن هفتم با قابلیت دسترسی به کتابخانهی ابن طاوس) در مورد روایات صادر از امام صادق ع نسبت به جناب زید، بر اظهار نظرهای قرن پانزدهمی ترجیح داشته باشد، ابن داود گفته است که امام صادق ع شهادت به وفای زید داده است. لذا این که فکر کنیم که روایات تعریف او نه در کتب معتبره هست و نه اسناد قابل توجهی دارد، درست نیست.
در مورد مناظرات اصحاب امام صادق ع هم، باز گزارشها دستچین شده نشر داده میشود و قسمتهایی که دال بر مشروعیت قیام اوست اصلاً مورد توجه قرار نمیگیرد و گفته میشود
شاگردان امام صادق علیه السلام با زید مناظره کرده، و جوابی برایش نگذاشته اند بعد امام صادق علیه السلام هم بفرماید: «أخذته من بين يديه و من خلفه، و عن يمينه و عن شماله ، و من فوق رأسه و من تحت قدميه، و لم تترك له مسلكا يسلكه»
در حالی که در برخی مناظرات، مشروعیت قیام زید و جواز همراهی با او مورد تأیید امام قرار گرفته است؛ مثلاً خوب است گزارش کشی در مورد مناظره زراره با زید در حضور امام صادق و تأیید امام صادق نسبت به مفاد این مناظره را با هم مرور کنیم -مناظرهی ذکر شده در صفحهی 3 فایل مناظرات-:
زید به زراره میگوید که ای جوان! اگر مردی از آل محمد تو را به یاری بطلبد، چه میگویی؟
زراره پاسخ میدهد اگر آن کس مفروض الطاعة باشد، او را یاری خواهم کرد و اگر مفروض الطاعة نباشد، اختیار با خودم است اگر بخواهم یاری میکنم؛ اگر بخواهم یاری نمیکنم.
وقتی زید خارج شد، امام صادق به من گفت: «أَخَذْتَهُ وَ اللَّهِ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ وَ مَا تَرَكْتَ لَهُ مَخْرَجاً» (شبیه همان عباراتی که به مؤمن الطاق گفته بودند)
طبق این روایت نظر زراره این بوده است که یاری کردن در قیام زید، جایز است و امام صادق ع هم این نظر را تأیید کردند.
روایت دو سند دارد که ظاهراً قابل تصحیح است، مخصوصاً طریق اول.
این اصرار شما در ورود به این بحث عجیبست، صفحه پیشین را که قبضه نمودید، عجالتا اشتباهاتی که در آن قسمت مرتکب شدید تصحیح بفرمایید تا به اینجا برسد.
اگر قرار باشد تصریح شاهدان معاصر قیام زید “قضاوت قرن پانزدهمی” حساب شود، قضاوت ابن داود را باید قرن بیستمی حساب کرد!
ضمنا دست چینی در کار نبوده و اگر به خود زحمت داده فایل مناظرات را باز می کردید،آشکارا اتّهام نمی زدید.
در هر صورت اینطور که روایت را معنا می کنید یک چیز عجیب و مضحکی می شود، زید به زراره گفته چرا ما رو همراهی نمی کنی، و او جواب داده برای من جائز است با تو قیام کنم! امام علیه السلام هم به زراره گفتند: آفرین حسابی راه را بر او بستی و جای فرار برایش نگذاشتی!! کلا این همه جار و جنجال و اختلافات و مناظرات اصحاب هم سر هیچ و پوچ بوده!
این یک تعبیر عرفی است: «لی ان افعل…» در فارسی هم گفته می شود. مثلا گاهی به کسی اصرار بیجا می شود که فلان جا بیا، در جوابش می گوید: “خواستم میام خواستم نمیام”؛ یعنی به شما مربوط نیست و تصمیم گیرنده خودم هستم.هرچند در واقع تصمیم بر یکطرف باشد.
مناظراتی که پیش از این نقل شد، به خوبی گواه این هستند که امام باقر و امام صادق علیهما السلام و اصحاب نزدیکشان، از نادرستی قیام زید مطلع بوده و با او در این موضوع گفتگو می کردند.
برای استفاده ی بهتر و درک الگوی فکری سیاسی شیعیان جعفری در آن دوره، بهتر است به دقّت عناصر وارد در این مناظرات بررسی شود که خود می تواند موضوع تحقیق ارزشمندی قرار بگیرد. اما فعلا در حد فهرستی به این عناصر اشاره می کنیم. (آدرس هایی که داده می شود بر اساس فایل پیشین است).
۱- تنها امام معصوم است که می تواند خروج و قیام کند.(مناظره ی مؤمن الطاق/1، مناظره زراره)
۲- خروج با هر فردی غیر امام موجب هلاکت انسان است. (مناظره ی مؤمن الطاق/1)
۳- بر امام معصوم قیام کردن لازم نیست، و قیام دخالتی در امامت ندارد. (مناظره ابوبکر حضرمی، کلام قاضی نعمان)
۴- تبرّی جستن زید از برخی اصحاب نزدیک امام صادق علیه السلام (مناظره ی ابوالصباح کنانی: جَاءَنِي سَدِيرٌ فَقَالَ لِي إِنَّ زَيْداً تَبَرَّأَ مِنْكَ)
نکات دیگری که در این مناظرات استفاده می شود دیدگاه زید به مسأله ی امامت است که پیش از این به آن اشاره رفت . طبق مناظره ی مؤمن الطاق (2-4) و زراره و کلام قاضی نعمان، وی قائل به وجود امام معیّن در اهل بیت علیهم السلام و نصّ بر امام باقر علیه السلام نبوده؛ بلکه طبق یک نقل مناظره مؤمن الطاق(3) به ایشان حسادت می ورزیده است.
حتی در مناظره ی ابوالصباح کنانی به این تصریح رفته که زید تنها سه امام را قبول داشته: «الْأَئِمَّةُ أَرْبَعَةٌ: ثَلَاثَةٌ مَضَوْا، وَ الرَّابِعُ هُوَ الْقَائِمُ» و خود را از عالمان اهل بیت علیهم السلام می شمرده است که دیگران نباید به او مطلبی را آموزش دهند: «تُعَلِّمُوهُمْ فَهُمْ أَعْلَمُ مِنْكُمْ».
در مناظره ی ابوبکر حضرمی هم به این تصریح کرده که امامت تنها برای کسی است که شمشیر بکشد. این در حالیست که از طرفی به اخبار غیبی امام صادق علیه السلام به کشته شدنش اطمینان داشته است. (مناظره مومن الطاق، ۱)
این اصرار شما در ورود به این بحث عجیبست، صفحه پیشین را که قبضه نمودید، عجالتا اشتباهاتی که در آن قسمت مرتکب شدید تصحیح بفرمایید تا به اینجا برسد.
اگر قرار باشد تصریح شاهدان معاصر قیام زید “قضاوت قرن پانزدهمی” حساب شود، قضاوت ابن داود را باید قرن بیستمی حساب کرد!
ضمنا دست چینی در کار نبوده و اگر به خود زحمت داده فایل مناظرات را باز می کردید،آشکارا اتّهام نمی زدید.
در هر صورت اینطور که روایت را معنا می کنید یک چیز عجیب و مضحکی می شود، زید به زراره گفته چرا ما رو همراهی نمی کنی، و او جواب داده برای من جائز است با تو قیام کنم! امام علیه السلام هم به زراره گفتند: آفرین حسابی راه را بر او بستی و جای فرار برایش نگذاشتی!! کلا این همه جار و جنجال و اختلافات و مناظرات اصحاب هم سر هیچ و پوچ بوده!
این یک تعبیر عرفی است: «لی ان افعل…» در فارسی هم گفته می شود. مثلا گاهی به کسی اصرار بیجا می شود که فلان جا بیا، در جوابش می گوید: “خواستم میام خواستم نمیام”؛ یعنی به شما مربوط نیست و تصمیم گیرنده خودم هستم.هرچند در واقع تصمیم بر یکطرف باشد.
برادر عزیز با مضحک خواندن و علامت تعجب های مکرر پاسخ فرد داده نمی شود.زید توقع داشته که وقتی قیام می کند واجب است دیگران او را همراهی کنند اصحاب می گویند شما امام واجب الاطاعه نیستی اگر بودی حتما می آمدیم در چنین مقامی بیش از نفی وجوب ازکلام و تایید امام برداشت نمی شود شما که ادعای حرمت دارید موونه ی بیشتری دارد…
اگر نسبت به علامت تعجب حساسیتی دارید مشکلی ندارد، فقط لطفا یک تحلیل و توضیح جامع از دیدگاه زید و اصحاب ارائه دهید:
آیا زید خود را مفترض الطاعه می دانسته و در عرض امام؟ در این صورت که انحرافش بسیار بدیهی خواهد بود.
یا مدعی بوده باید نهی از منکر کرد؟ خب اگر شرایط نهی از منکر باشد که معلومست واجب خواهد بود
وگرنه وقتی شرایط نیست این هم بدیهی است اتلاف نفس و القاء تهلکه می شود.
ضمنا حتی اگر در نهایت این گزارش مجمل شد، ربطی به گزارش های روشن دیگر ندارد
دقت شود صرف احتمال مطرح کردن و… چیزی را عوض نمی کند، این یک بحث تاریخی است و شما با ده ها گزارش مواجهید. پس حرفی که زده می شود باید یا با تمام گزارش های معتبر سازگار باشد. ضمنا مباحث این بخش هنوز به پایان نرسیده و دوستانه توصیه میکنم پس از اتمام ذکر شواهد قضاوت نمایید.
از دیگر دلایلی که نگاه منفی امامان شیعه علیهم السلام نسبت به قیام و خروج را نشان می دهد، تقابل شدیدیست که میان زیدیه و امامیه از دیرباز وجود داشته است.
هرچند در خصوص شخصیت زید و عقاید وی، با توجه به گزارش های متضاد، به نتیجه ی قاطعی نرسیم؛ اما در این شکی نیست که گروه متشکّلی که نام «زیدیه» یا «اصحاب زید» بر آن اطلاق می شد در همان دوران امام صادق علیه السلام وجود داشته و میان آنان و شیعیان جعفری (امامی) تقابل شدیدی بود. این تقابل حتی در زمان حیات زید هم گزارش شده است:
به سند معتبر از حسن بن زیاد عطار نقل شده در زمان قدوم زید بر کوفه، در مدینه بر امام صادق علیه السلام وارد شد و پس از اینکه عقائدش را به خصوص در امامت بر ایشان عرضه داشت، به امام علیه السلام گفت: می خواهم در مدینه بمانم، زیرا اگر زید و اصحابش پیروز شوند هیچ کس را بدتر از ما نمی دانند، و اگر بنی امیه پیروز شوند که بازهم نزد آنان چنین هستیم. (که البتّه امام علیه السلام به او اطمینان می دهند که هیچ نگرانی از جانب هر دو گروه نخواهد بود). (امالی مفید/32)
از طرفی روایات متعدّدی هم داریم که امامان علیهم السلام به تندی، زیدیه را نکوهش کرده و بلکه آنان را ناصبی می شمارند (نمونه: رجال کشی/229، ح 409-411) که نشان می دهد این دشمنی دو سویه بوده است. هرچند میان زیدیه و امامیه اختلافی بنیادین در اصل امامت بود، اما به نظر می رسد آنچه موجب این اختلاف گشته بود عمدتاً مسأله ی قیام و خروج بوده و در این شکاف عمیق، دیگر مسائل نقش پررنگی نداشته اند. این نکته را هم در متون امامی و هم زیدی می توان یافت. برای نمونه: مرحوم کلینی از عبد الملک بن عمرو نقل میکند: امام صادق علیه السلام به من فرمود: چرا به این مواضعی که همشهریانت به آنجاها (برای جهاد) می روند، نمی روی؟ گفتم: برای اینکه منتظر امر شما بوده و به شما اقتدا کرده ام.
امام علیه السلام فرمود: بلی به خدا قسم، اگر کار نیکی بود که آنان پیش از ما آن را انجام نمی دادند! (یعنی ما از همه زودتر این کار را انجام می دادیم).
من عرض کردم:زیدیه می گویند: میان ما و جعفر اختلافی نیست، تنها این که او به جهاد عقیده ندارد.
فرمود: من جهاد را قبول ندارم؟! چرا به خدا قبول دارم، ولی نمی خواهم علم خود را رها کرده و جهل آنان را اخذ کنم. (الکافی 5/19) و نیز در مقدمه ی صحیفه سجادیه (علیه السلام) از قول یحیی بن زید نقل شده که در مقایسه میان خود و امام صادق علیه السلام گوید: «خداوند این امر را توسّط ما تأیید کرده و برای ما شمشیر و علم را جمع نموده است، ولی به پسرعمویمان تنها علم داده شده است».
و اما در متون زیدیه، نکوهش امامیان بر خانه نشینی و ترک جهاد با وضوح بیشتری مشاهده می شود؛ تا جایی که در گزارش های مختلفی، پیشینه ی برچسب زدن امامیان با عنوان «رافضه» به این برگردانده شده که چون زید از اصحاب امام صادق علیه السلام درخواست یاری کرد و آنان امتناع کردند، وی با این عبارت آنان را عتاب کرد:«رفضتمونی، رفضکم الله». (مرا رها کردید خداوند رهایتان کند!) به این ترتیب حتی حدیثی را هم به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نسبت دادند: «سيكون من بعدي قوم يرفضون الجهاد مع الأخيار من أهل بيتي، ويقولون ليس عليهم أمر بمعروف، ولا نهي عن منكر، يقلدون دينهم، ويتبعون أهواءهم» (المصابیح/353)
برای نمونه ای از شدّت بغض زیدیه نسبت به امامیه این عبارات يحيی بن الحسين بن القاسم بن إبراهيم (م 298) معروف به (امام الهادی الی الحق) را در بعضی رسائلش ملاحظه کنید:
وكذلك هؤلاء الذين رفضوا زيد بن علي وتركوه، ثم لم يرضوا بما أتوا من الكبائر؛ حتى نسبوا ذلك إلى المصطفين من آل الرسول؛ فلما كان فعلهم على ما ذكرنا، سماهم حينئذ زيد روافض، ورفع يديه فقال: ))اللهم اجعل لعنتك ولعنة آبائي وأجدادي ولعنتي على هؤلاء الذين رفضوني، وخرجوا من بيعتي، كما رفض أهل حروراء علي بن أبي طالب عليه السلام حتى حاربوه.))
فهذا كان خبر من رفض زيد بن علي وخرج من بيعته.
وروي عن رسول الله صلى الله عليه وآله، أنه قال لعلي بن أبي طالب: ((يا علي، إنه سيخرج قوم في آخر الزمان، لهم نبز يعرفون به، يقال لهم: الرافضة، فإن أدركتهم فاقتلهم، فإنهم مشركون، فهم لعمري شر الخلق والخليقة.)).
(مجموع رسائل الامام الهادی1/74)
این گزارش ها ما را به اطمینان می رساند که نگرش منفی امام صادق علیه السلام و اصحابشان نسبت به مسأله ی قیام کاملاً روشن بوده، و در واقع همین جهت موجب ایجاد شکاف عمیق میان امامیه و زیدیه گردیده است.
اگر قرار باشد تصریح شاهدان معاصر قیام زید “قضاوت قرن پانزدهمی” حساب شود، قضاوت ابن داود را باید قرن بیستمی حساب کرد!
بحث در صدور روایات در مورد نظر امام صادق در مورد جناب زید بود و آنچه از رجال ابن داود ذکر شد، تصدیق ایشان به صدور این روایات از امام صادق است.
این تصدیق قرن هفتمی است و شما در قرن پانزدهم با توجه به نظرات نقل شده از اصحاب امام صادق میخواهید به این نتیجه برسید که چنین روایاتی از امام صادق صادر نشده است. اگر اصحاب امام صادق تصریح کرده بودند که امام صادق چنین سخنی دربارهی جناب زید نگفتهاند، بر نظر ابن داود مقدم میشد.
به نظرم وجه اشکال بر استدلال شما و تقدم نظر ابن داود، رجالی قرن هفتم، بر اجتهاد عصر حاضر روشن است.
نکته ی دیگری که موجب تردید در مشروعیّت قیام زید می شود، اینست که بر اساس روایات مختلف امام باقر یا امام صادق علیهما السلام به زید خبر داده بودند که در صورت خروج کشته خواهد شد.
روشنست که قیام و جهاد حتی بر فرض مشروعیت، منوط به حصول شرائط و امکان پیروزیست؛ و گرنه منجر به اتلاف نفس خواهد شد.اتفاقا به همین جهتست که حرکت سید الشهداء علیه السلام را نمی شود قیام مصطلح و قابل الگو گرفتن دانست. (این مطلب در جای خود مفصل بحث شده و فعلا وارد آن نمی شویم، علاقه مندان به کتاب تحلیل و بررسی انگیزه حرکت سیدالشهدا علیه السلام اثر استاد مهدی صدری مراجعه کنند)
بنابراین یا زید قول امام معصوم علیه السلام را تصدیق می کرده (چنانچه از مجموع روایات بر می آید)، که در این صورت چه طور اجازه داشته مستقیماً خود را در معرض قتل قرار دهد؛ و یا تصدیق نمی کرده که خدشه ی بزرگی در اعتقاد اوست.
ممکنست گفته شود شاید تصور زید این بوده که تنها خودش کشته شده، اما قیامش به نتیجه می رسد. اما از این گزارش خلاف آن برداشت می شود:
محمد بن يحيى، عن محمد بن الحسين، عن عبد الرحمن بن أبي هاشم، عن عنبسة بن بجاد العابد، عن جابر:
عن أبي جعفر عليه السلام، قال: كنا عنده و ذكروا سلطان بني أمية، فقال أبو جعفر عليه السلام:
«لايخرج على هشام أحد إلا قتله». قال: و ذكر ملكه عشرين سنة، قال: فجزعنا، فقال: «ما لكم؟ إذا أراد الله- عز و جل- أن يهلك سلطان قوم أمر الملك، فأسرع بسير الفلك ، فقدر على ما يريد».
قال: فقلنا لزيد هذه المقالة، فقال: إني شهدت هشاما و رسول الله صلى الله عليه و آله يُسبّ عنده، فلم ينكر ذلك و لم يغيره، فو الله لو لم يكن إلا أنا و ابني لخرجت عليه».(کافی ۸/۳۹۵)
(سند موثّق است، مگر اینکه در مورد جابر جعفی کسی اشکال داشته باشد)
بنابراین زید تصریح می کند که حتی اگر خود و فرزندش در راه قیام تنها بودند، باز هم این کار را می کردند.روشنست که دو نفر نمی توانند در مقابل یک لشکر کاری انجام دهند.
بر اساس این نقل که با نقلهای دیگر نیز همسوست، قیام زید برخاسته از حس غیرت شدید ولی بدون تعقل و وظیفه شناسی بوده است. بنابراین حتّی اگر امام صادق علیه السلام بفرماید (لو ظفر لوفی) میتواند نشان دهنده ی عِرق دینی او باشد، بدون اینکه اصل عمل تأیید شود. یعنی چه بسا زید واقعاً در پی احقاق حقّ بود و نمی توانست این جسارتها به اهل بیت علیهم السلام را تحمّل کند، اما باید در این مسیر تابع و تسلیم امام زمان خود (علیه السلام) می شد نه اینکه به صورت خودجوش وارد عمل شود.(البته این در صورتیست که از نقلهای مربوط به ادّعای امامت و انحرافش صرف نظر کنیم).
از این روست که می بینیم این قیام به زودی مضمحل شد، و حاصل آن شکل گیری فرقه ی گمراه زیدیه بود که پس از وی بر گرد مدّعیان امامت از بنی الحسن و… جمع شده و مسیر خود را به کلّی از امامان معصوم علیهم السلام جدا کردند.
اگر زید قیام خود را مصداق نهی از منکر می دانسته است صدق القاء النفس الی التهلکه مشکوک بلکه منتفی است.و صرف احتمال تاثیر در نزد زید کافی بوده است بنابراین حتی اگر زید می دانسته کشته هم می شود از این جهت ایرادی نیست.
اگر این عبارت لو ظفر لوفی الینا را این طور حمل کنید یعنی ائمه راضی هستند که شخصی از طریق کاری حرامی(قیام نامشروع) به ایشان کمک کند و این قطعا خلاف ارتکاز است.لذا باید اصل جواز را قبول کنیم اگر این عبارت صادر شده باشد.اگر معنایی که می فرمایید مقصود بود با عبارات دیگر بیان می شد مثل اینکه در امر ما اهل بیت شدید بود
زید جسارتهایی به اهل بیت دید کما اینکه هشام به او گفت مات اخوک البقر زید گفت سماه رسول الله الباقر و سمیته البقر فاختلفتما.برای مبارزه ی با این موارد حاضر شد جانش را بدهد می شود مثل کسی که او را مجبور به سب امیرالمومنین کردند و او تقیه نکرد و کشته شد که حضرت فرمودند جای او در بهشت است.عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَطَاءٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع رَجُلَانِ مِنْ أَهْلِ الْكُوفَةِ أُخِذَا فَقِيلَ لَهُمَا ابْرَأَا مِنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ فَبَرِئَ وَاحِدٌ مِنْهُمَا وَ أَبَى الْآخَرُ فَخُلِّيَ سَبِيلُ الَّذِي بَرِئَ وَ قُتِلَ الْآخَرُ فَقَالَ أَمَّا الَّذِي بَرِئَ فَرَجُلٌ فَقِيهٌ فِي دِينِهِ وَ أَمَّا الَّذِي لَمْ يَبْرَأْ فَرَجُلٌ تَعَجَّلَ إِلَى الْجَنَّةِ.(کافی ج۲ص۲۲۱)
نواهی ائمه هم نسبت به زید به احتمال قوی ارشادی باشد یعنی اگر قیام کنی مصلوب می شوی که در تعبیر امام صادق هست نه نهی مولوی
البته اینکه در ادامه زیدیان ظلم هایی کردند بحثی نیست
این که از واضحات هست نهی از منکر شروطی دارد، طبعا وقتی آن شروط رعایت نشد نوعی اتلاف نفس خواهد بود.آیا متن بنده را کامل خواندید؟ آنجا عبارتی ذکر کردم که زید تصریح می کند حتی اگر خودم با فرزندم باشم در مقابل هشام می ایستم! واقعاً معقولست که قیام دو نفر بتواند تأثیری در رفع منکر داشته باشد؟
در مورد عبارت (لو ظفر…) بنده چنین ادعایی نکردم که ائمه علیهم السلام راضی بودند، این فقط بیانی از وضعیت و قصد زید است و از آن رضایت در نمی آید.
ضمنا روایتی که ذکر کردید کاملا برعکس مقصود شما را می رساند، بنابر صريح روایت تقیّه و مقابله نکردن با ظالم عین فقاهت است و مورد رضایت اهل بیت علیهم السلام، پس به حکم (تفصیل قاطع شرکتست) صورت مقابلش خارج از فقاهت خواهد بود.
اما اینکه فرد دوّم داخل بهشت می شود ممکنست علل مختلفی داشته، مثل اینکه حکم شرعی را نمی دانسته و… كه در هر صورت خللی به بحث ما ندارد، چه اینکه ملازمه ای بین بهشتی شدن با صحّت جمیع اعمال نیست. ما منکر بهشتی شدن زید نیستیم، بحث در اینست که آیا روش و قیام او مورد تأیید بوده یا خیر؛ با توجه به روایات نهی دانستیم مورد تأیید نبوده و این که بخواهیم آن ها را حمل بر صرف ارشاد کنیم خلاف ظاهر است و بدون قرینه