حرمت نکاح با همسر پدر و دلالت روایات
روایاتی وجود دارد که بر حرمت نکاح با همسر پدر بر همه مسلمانان دلالت دارد. امام علیه السلام میفرماید افزون بر امکان تمسک به این روایات عام، در حق امام حسن و امام حسین علیهما السلام روایت خاص نیز وجود دارد که بر حرمت نکاح با همسر پدر بر ایشان دلالت میکند.
نکاتی مهم پیرامون نظام قبیلگی و نسبی در میان عرب
شایان ذکر است که تأکید اصلی بسیاری از این روایات، بر بحث حرمت نکاح نیست؛ بلکه تأکید اصلیشان بر آن است که امام حسن و امام حسین علیهما السلام، فرزند پیغمبر صلوات الله علیه و آله هستند و فرزند دختر نیز فرزند محسوب میشود.
البته گاهی دیده میشود برخی اشخاص، میان مباحث خلط میکنند. اینکه فرزند دختر، فرزند محسوب میشود، بدان معنا نیست که تعابیری همچون «بنی هاشم» یا «هاشمی» شامل افرادی که از طرف مادر به هاشم میرسند نیز میشود. این دو بحث با یکدیگر فرق دارند.
یک بحث آن است که پیوندی که از طرف مادر باشد، پیوند حقیقی است یا حقیقی نیست؟ این روایات قصد دارند بگویند پیوندی که از سمت مادر باشد نیز حقیقی است؛ برخلاف تعبیری که در برخی منابع عامه به چشم میخورد مبنی بر آنکه «إنما المرأة وعاء» یعنی زن صرفاً ظرفی است که حامل نطفه مرد است. در روایات خاصه، مسلم است که میان پیوند مادری و پدری از این جهت فرقی نیست و فرزندان هر دو، حقیقتاً فرزند هستند.
بحث دیگر آن است که وقتی از تعابیری همچون «بنی هاشم» یا «هاشمی» استفاده میشود، صرفاً افرادی را شامل میشود که از طرف پدر به هاشم میرسند. آیتالله والد میفرمودند تعبیر «هاشمی» و «بنی هاشم» یک اصطلاح خاص است که تنها پیوند پدری را شامل میشود، چون عمود اصلی نسب، عمود پدری است. عمود مادری مشمول اطلاق این تعابیر نمیشود، لذا اگر شخصی قصد داشته باشد عمود مادری را نیز در این تعابیر داخل کند، باید بدان تصریح نماید. از همینروست که در کتابهای انساب نیز، محور ذکر نسب و تقسیمبندیهایی که بیان میشود، پدر است، جز در موارد نادر و مشاهیر که به مادرهایشان نیز اشاره میشده است. علت مطلب آن است که در آن دوران، نظام قبیلگی حاکم بوده و در نظام قبیلگی، نسب پدری را ملاک قرار میدادند و به مادر کاری نداشتند. همین نکته سبب میشود کسی که از طرف پدر به هاشم میرسد بنی هاشم نامیده شود نه کسی که از طرف مادر به هاشم میرسد.
بسیاری از پاداشهایی که توسط حاکمان داده میشده، یا حقوقها و موقوفاتی که مطرح بوده، بر اساس همین نظام قبیلگی بوده است؛ و اینکه قبائل مختلف در شهرها، جداجدا زندگی میکردند. برای مثال، قبیله بنیقریظه، در نقطه خاصی از شهر مدینه زندگی میکردند. تعبیر «نزل فی بنی فلان» که در عبارتهای نجاشی زیاد به چشم میخورد، ناظر به همین جهت است که قبائل مختلف، از جهت محل سکنی، با یکدیگر فرق داشتند.
اینک قصد ندارم وارد بحث نظام قبیلگی بشوم. شناخت نظام قبیلگی و نحوه رویکرد اسلام با نظام قبیلگی، در تحلیل تاریخ از اهمیّت بسزایی برخوردار است.
جلسه ۴۹
۵ آذر ۱۴۰۳