معنای میزان الاعمال بودن امیرالمومنین علیه السلام

قسمت اول:

این بحث در نجف اشرف توسط استاد فاضلی در 15 مرداد 1396 بیان شد است.

باسمه تعالی
عمده مباحث مربوط به امامت و مباحثات با عامه ذیل آیات و روایات مربوط به امیرالمومنین علیه السلام بحث شده است.
عنوان بحث: عبارت «السلام علی میزان الاعمال» است.
این عبارت در دو جا از زیارات امیرالمومنین علیه السلام تکرار شده است.
مقدمه:
مقاله ای در مورد معنادار کردن زندگی در غرب نوشته شده است. نویسنده بحث از این موضوع را ضروری می داند.
معنای معقول معنادار بودن زندگی انسان همان علت غایی و هدف خلقت است. در شناخت هر وسیله ای، و نیز شناخت کارکرد مناسب و ایده آل آن و نیز شناخت نقاط ضعف و قوت آن باید از ابتدا هدف ساختن آن مشخص شود.
حضرت فرمودند: علم ضروری 4 چیز است: اولین آن این است که برای چه خلق شده است؟
جامع ترین کلمه در این باره آیه قرآن است که «وَ إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أَ تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَ يَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ ﴿30﴾»
علامه طباطبایی ذیل همین آیه بررسی معنای خلیفه می کند و احتمال خلیفه دیگر انسان ها بودن را، با جواب و سوالات در آیات مناسب نمی داند و احتمال خلیفه الهی بودن را تقویت می کند.
اقل خلیفه خداوند بودن، خلیفه بودن در اسما و صفات الهی است که انسان باید این اسماء را در خود ایجاد کند.
عرفا در همین جا منظور از خلیفه الهی بودن را تنها در اسم ولایت می دانند و بقیه اسامی را مقدمه می دانند. این بحث ها بسیار مهم است.
در مرحله سوم (بعد از این که اولا باید به هدف خلقت پرداخت و نیز اینکه هدف خلقت در خلیفه الهی شدن است) به این بحث میرسیم که امام همان خلیفه کامل الهی و الگوی کامل است. اکثر مباحث مربوط به امامت یا مربوط به انسان کامل بودن آنهاست یا مربوط به الگو بودن آنها برای ماست. بحث امامت به همان مقدار مهم است که بحث از هدف خلقت مهم است.
میزان بودن امیرالمومنین:
اعمال بد ما وزنی ندارند نه اینکه وزن کمی دارند. منظور از میزان بودن امیرالمومنین این است که ایشان نمره عالی را دارند و بقیه هر مقدار به این نمره نزدیک ترند، اعمالشان مقبول تر است.
سوال اساسی این است که خود امیرالمومنین میزان است نه اعمالش، آیا در روز قیامت خود ما با امیرالمومنین مقایسه خواهیم شد یا اعمال ما؟
سوال دیگر این که به غیر از ائمه هم به برخی از اولیا هم میزان اطلاق شده است که باید بررسی شود با میزان بودن امیرالمومنین علیه السلام سازگار است.
در قاموس الرجال روایتی در ذیل زندگی ابوحنیفه بیان شده است. ابو حنيفه با امام صادق عليه السّلام غذائى خورد، و چون امام دست از غذا كشيد فرمود
الحمد للَّه ربّ العالمين‏
بار الها اين نعمت از تو و از رسول تو است. ابو حنيفه عرض كرد: با خدا شريك قرار دادى؟ حضرت فرمود: واى بر تو خدا در قرآن ميفرمايد وَ ما نَقَمُوا إِلَّا أَنْ أَغْناهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ‏
يعنى (آنان اعتراضى جز اين نداشتند كه خدا و رسولش آنان را از فضل خود بى‏نياز كرده بودند) و در جاى ديگر ميفرمايد وَ لَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا ما آتاهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ سَيُؤْتِينَا اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ رَسُولُهُ يعنى (اگر آنان بآنچه خدا و رسول بآنان داده است راضى ميبودند و ميگفتند خدا ما را بس است بزودى خدا و رسولش از فضل خود بما خواهند داد) ابو حنيفه گفت: بخدا قسم گوئى من اين دو آيه را از قرآن هرگز نخوانده بودم و نشنيده بودم مگر همين الآن‏

قسمت دوم:

باسمه تعالی
السلام علیک یا میزان الاعمال
اگر میزان بودن اعمال را بخواهیم با ترازو ظاهری مقایسه کنیم میزان به معنای کفه ترازو نیست بلکه به معنای آن وزنه ای است که در کفه قرار می گیرد.
از این جا به بحث انسان کامل رسیدیم. بهترین آیه در این مورد آیه 33 سوره مبارکه بقره است «انی جاعل فی الارض خلیفه»
بسیاری از مباحث ذیل بحث خلافت الهی قابل طرح است. طاق دیس به داستان آفریده شدن آدم پرداخته است. رساله الطیر ابوعلی سینا هم به همین مساله البته بدون رویکرد شیعی پرداخته است.
این آیه دارای 4 جهت است:

  1. آیا مقصود همه انسان هاست یا جنس است یا خصوص حضرت آدم است؟ اگر همه منظور باشد، استغراق باید در کار باشد که نشانه ای از آن در کار نیست. همچنین خصوص حضرت آدم ع هم قرینه بر نکره مقصوده بودن وجود ندارد. پس جنس مراد است و اشاره به فلسفه خلقت دارد.[1]
  2. آیا منظور در همه زمان هاست یا یک بار است؟ اگر تنها یک بار باشد، خود به خود به حضرت آدم منطبق می شود. سید رضی در شرح کافیه فرموده: اگر اسم فاعل نکره باشد و با تنوین آمده باشد و مقید به احد الازمنه نباشد، مفید استمرار است.[2]
  3. در این جایگاه خاص، آیا انسان کامل مقصود است یا همه انسان ها مطرح هستند؟ آلوسی فخر رازی، کنز الدقائق انسان کامل را بیان کردند. در تفسیرهای عرفانی به قطب معنا شده است. در تفاسیر شیعی به ائمه علیهم السلام تفسیر شده. در تفاسیر اهل سنت انسان کامل را به خلفاء معنا کرده اند. اما بقیه مثل علامه قائل به عکس آن هستند، دو شاهد داریم:
    · در آیاتی خداوند می فرماید ما بعد از قوم نوح شما را خلیفه زمین قرار دادیم.
    · وقتی ملائکه اعتراض به خون ریزی کردند، خداوند نفی نکرد در حالی که انسان کامل از این مساله مبری هستند.
  4. اصل بحث این است که در چه مواردی انسان خلیفه خداوند است؟
    · بخشی آن را در حکم دانسته اند. یعنی حکم به او سپرده شده است. شاهدی برای آن وجود ندارد.
    · برخی آن را به بحث ولایت دانسته اند. یعنی ولایت تکوینی در تصرف عالم هستی را به آنها سپرده شده است. اولا شاهدی برای آن وجود ندارد.
    · منظور جانشینی خداوند در صفات الهی است. یعنی مقامات خداوند در انسان ها تجلی خواهد کرد. این نظر از چند زاویه مورد تایید است.
    اسماء الهی هم به تجلی این اسماء در انسان ها معنا شده است. این اسمائ برای سه کارکرد بیان شده اند:
  5. معرفت به خداوند توسط اسماء است.
  6. تقاضای ما به خداوند توسط اسماء است.
  7. انسان باید خود را مظهر این اسماء قرار دهد.
    البته مقصود در اسماء در جاهایی که امکان دارد مقصود است.
    با این تفاصیل مقصود از خلیفه الهی استعداد آن است نه اینکه بالفعل اینگونه باشد.
    لذا میزان اعمال امیرالمومنین علیه السلام شاید به خلیفه بودن و انسان کامل بودن ایشان اشاره نمی کنند.

  1. علامه طباطبایی مویداتی هم ذکر کرده است. ↩︎

  2. ج۲، ص ۲۲۱ یا ۲۲۲ ↩︎